خلاقیت
به یارى خلاقيت بود كه انسان توانست پس از حدود 50 هزار سال غارنشينى، جريان تحولى را به راه اندازد كه تمدنساز شود. البته روند تحول قرنها كند يا كمشتاب بود، ولى از دو سدهي پيش با اختراع روش علمي و همگرايى دو موج بنيانكن انقلاب علمى و انقلاب صنعتى، تحول تمدن بشرى شتاب گرفت.
ميتوان نگاهى يكسويه به خلاقيت داشت و آن را مهمترين موهبتى دانست كه بشر را در مسير تحولى پرشتاب و برگشتناپذير قرار داده است و با آهنگى تكامليابنده به پيدايش چند دورهي تمدنى منجر شده است؛ يا بهعكس، خلاقيت را نفرينى برشمرد كه مجازات انسان در برابر انتخابِ راهِ خوردن ميوه دانايى و رانده شدن از آسايش جاودانه زندگى در بهشت باشد.
اما ميتوان خلاقيت را با نگاهى دوسويه نيز مورد تحليل قرار داد؛ به اين معنا كه خلاقيت را استعداد و توانايياى در انسان تعريف كرد كه جامعهي بشرى را در موقعيتى قرار داده است كه به معناى واقعى كلمه مسئلهآفرين است: هم موهبت و هم نفرين است؛ هم نجاتبخش و هم دشوارساز است. در اين مقاله، نگاهى دوسويه حاكم است و از چنين منظرى خلاقيت مورد بحث قرار ميگيرد.
دستاوردهای مادى خلاقيت
به يارى خلاقيت بود كه انسان توانست پس از حدود 50 هزار سال غارنشينى، جريان تحولى را به راه اندازد كه تمدنساز شود. البته روند تحول قرنها كند يا كمشتاب بود، ولى از دو سدهي پيش با اختراع روش علمي و همگرايى دو موج بنيانكن انقلاب علمى و انقلاب صنعتى، تحول تمدن بشرى شتاب گرفت و تا بدانجا پيش رفت كه امروز شتاب مهارناپذير آن، دغدغهها و نگرانيهايى جدى پديد آورده است. بهويژه در دهههاي اخير، دورنماى گسستهايى نوظهور در روندهاى تكاملى پديدهها، به طرزى نگرانكننده در افق آينده ظاهر شده است. متأسفانه، انسان نه تنها هنوز فهم درستى از اين گسستها ندارد، بلكه براى مواجهه با آنها نيز چندان آماده نيست. از جمله، خلاقيت باعث شده است كه انسان با فنآورى جريانى را به راه اندازد كه نتيجهي طبيعى آن پيدايش زيستگاهى درون طبيعت و مصنوع دست انسان است، زيستگاهى كه به سرعت پيشرونده و بهظاهر مهارناپذير است و در موارد بسيارى نه تنها از قوانين طبيعت پيروى نميكند، بلكه اغلب بر ضد آن نيز عمل كرده است. علايم هشداردهندهي توفانهاى نامنتظره و ويرانگر چند سال اخير به ما ميگويند، اين تنها سكونتگاهمان ـ كرهي زمين ـ را نابخردانه اداره كردهايم و آسيبهايى جدى به آن وارد ساختهايم كه جبرانناپذير است. ما تعادل زيستبومى زمين را چنان برهم زدهايم كه اكنون براى مقابله با اين تهديدها آماده نيستيم. افزون بر آن، هر چند به اين حقيقت پي بردهايم كه انسان جزيى جداييناپذير از طبيعت است و نبايستى در تقابل با آن يا به دور از آن سوداى زيستى متعادل داشته باشد، ولى خود را بيش از پيش اسير زندگى در سپهرى كردهايم كه مصنوعى، غيرطبيعى و با عدم تعادلهاى بسيار همراه است.
خلاقيت انسان را در عرصههاي علم و فنآورى براى بازگشايى رمز حيات و خواندن قوانين طبيعت در مقامى قرار داده است كه تصور ميكند ميتواند افزون بر بازآفرينى (شبيهسازى) پارهاى از موجودات زنده، خودِ طبيعت را به صورت زيستبومى تحت سيطرهي خويش بهطور مصنوعى بيافريند و از آن مهمتر، به طراحى خودِ زندگى و به بيانى ديگر به بازانديشى در مهندسى حيات دست زند و كار را تا بدانجا پيش برد كه خويشتن را در مقام «طراح هستى» بداند. پروژهي «ژنوم»1 انسان، با خواندن رمز حيات و كشف كامل نقشهي ژنتيكى انسان، وعده ميدهد كه هر نوع دستكارى در ساختار بيولوژيك ـ ژنتيك انسان ميسر شده است. يافتههاي ساير دانشمندان نيز انديشمندان را واداشته از عصر مابعد انسان (Post human era) سخن گويند. به راستى آيا ساختارهاى اجتماعى، فرهنگى، اخلاقى، حقوقى ما براى ورود به اين عصر آمادهاند؟
شكى نيست كه خلاقيت انسان، محيط مادى زندگى او را دگرگون ساخته است. دستكاريهاى بشر در عرصهي مادى، بهويژه در ژن و اطلاعات، امكانات حيرتانگيزى را براى دستيابى به رفاه مادى ـ آسايش ـ فراهم آورده است. اما امروزه، فقط بخش محدودى از جمعيت كرهي زمين در رفاه مادى به سر ميبرند. هنوز درصد قابل توجهى از مردم جهان دچار فقر مطلقاند و نيازهاى اساسى آنان به غذاى مناسب، آب سالم، سرپناه و خدمات درمانى و آموزش كافى تأمين نشده است.2 با وجود اين، در مقايسه با قرن گذشته، ترديدى نيست كه شرايط مادى زندگى بشر بهطور كلى بهتر شده است.
همين دستكاريها ـ دستكارى در ژن، ماده و اطلاعات ـ نويد ميدهند كه تا رسيدن به آرزوهاى دستنايافتنى زيبايى و سلامت تا حد كمال و عمر طولانى تا حد جاودانگى چيزى نمانده است. تحقيقات گستردهاى كه در زمينهي علوم زيستى از مهندسى ژنتيك تا ژنوم انسان و سلولهاى بنيادى، علوم و صنايع دارويى و زيبايى از يك سو و نانوتكنولوژى از سوى ديگر انجام شده يا در دست انجام است، هر روز يافتههاي تازهاى را ارائه ميدهند كه تكاندهنده و نويدبخشاند.
اما مشكل آنجاست كه بهرغم همهي اين دستاوردها و فراهم آمدن نسبى آسايش، انسان به دلايل گوناگون به آرزوى مهم ديگرش ـ آرامش ـ دستنيافته است. شايد اين مهمترين موضوعى باشد كه در آينده، به دليل اهميتى كه دارد، نيروى خلاق بشر را صرف خود كند. پاسخگويى به اين پرسش كه چگونه ميتوان همگام با تأمين وسايل آسايش بشر، آرامش او را در محيط زيست به شدت تكنولوژيكشونده فراهم آورد سهل و ممتنع است. روند روبهرشد و بيوقفهي تنوع و تكثر خواستهها و نيازهاى انسان از يك سو و در آميخته شدن سرنوشت همهي ساكنان كره زمين از سوى ديگر، همراه با تجربهي تلخ ناتوانى بشر در توزيع عادلانه و صحيح دستاوردها كه درنتيجهي رشد روزافزون نابرابريها در دنياى كوچكشده و شبكهايشده و بهشدت بههم وابستهي امروز رخ داده، موجب شده است كه اين امر به مسئلهي غامض انسان عصر حاضر و انسان آينده تبديل گردد.
خواستههاي انسان امروزين حد و مرز ندارد. «بازار»، شاهرگ اقتصاد جهانى و پديدهاى است كه حيات جوامع كنونى بدان وابسته است. با رشد مهارناپذير و جنونآميز خواستههاي انسان، اهميت و نقش بازار روزبهروز بيشتر رشد ميكند كه در نتيجه، زيركانه و به اتكاى دانش و فنآورى پيشرفتهي روز، مدام سرگرم داغ نگاه داشتن تنور حرص و آز بشر است. بازار هردم نياز تازهاى خلق ميكند تا مصرف را دامن زند و خود را توسعه دهد.
از سوى ديگر، فنآوريهاى ارتباطى پيشرفته كه چيزى نمانده است تا در دسترس نادارترين افراد و دورافتادهترين جوامع نيز قرار گيرند، بدون شك در جوامع عقبمانده و توسعهنيافته باعث رشدآگاهى مردم و ايجاد شرايط مساعد براى توسعه و پيشرفتِ مادى و معنوى خواهند شد و هزاران كاركرد سازندهي ديگر را نويد ميدهند. اما در همان حال، رنج و درد و مصيبت و بحران و... را نيز هر كجا كه وجود داشته باشد با سرعتى حيرتانگيز به مسئلهي مشترك همهي انسانها تبديل ميكند. همهي اينها و بسيارى عوامل ديگر اين نگرانى را پديد آوردهاند كه آيا دستاوردهاى علمى ـ تكنولوژيك معاصر بهويژه در عرصهي ارتباطات و اطلاعات حيرتانگيز خلاقيت انسان، بر دوران سرخوشى و آسودگى خيال انسان كه از زندگى ساده در فضاى امن «كنج خلوت» و بيخبرى از عالم برميخاست، مُهر پايانزده است؟ البته، پرسشهاى فلسفى مهم عصر حاضر آن است كه آيا انسان معاصر و انسان آينده در اصل خواهان چنين آرامشى هست يا نه و با چه قيمتى حاضر است آن را بهدست آورد؟ و آيا در محيط ديجيتالي شدهي زندگى امروز، ميتوان چنين فضاى امن، آسوده و كنج خلوتى را فراهم آورد؟
دستاوردهاى غيرمادى خلاقيت
دامنهي خلاقيت انسان به عرصهي «حيات مادى» محدود نميشود، بلكه در عرصه غيرمادى نيز دستاوردهايى شگفتانگيز داشته است. انسان با آگاهى از خصلت اجتماعى خويش، انديشهي «سازمان» را آفريد و جريان بازآفرينى شكل و فلسفهي وجودى و روح حاكم بر اين پديده مهم ـ سازمان ـ را به گونهاى هدايت كرد كه بتواند پاسخگوى پيچيدگى روزافزون امور و مسائل باشد. بدينترتيب، همگام با ساير تحولات محيط مادى زندگى، انسان روند سلطهي روزافزون سازمان را بر حيات فردى و اجتماعياش تا آنجا پيش برده است كه خود به «انسان سازمانى» تبديل شده است؛ انسانى كه بخش مهم زندگياش در سازمانها جريان دارد: از خانواده و مسجد و كليسا و معبد تا سازمانهايى كه در آنها كار ميكند و سازمانهايى كه در آنها اوقات فراغتش را سپرى ميكند و... ميتوان ادعا كرد كه تقريباً همهي مسائل زندگى انسان امروز ـ از تولد تا مرگ ـ توسط سازمانها و در آنها حلوفصل ميشوند. انسان امروزين بدون سازمانها قادر به ادامهي حيات نيست؛ بهويژه سازمانهايى كه نيازهاى اختراع مهم ديگرش يعنى اقتصاد را تأمين ميكنند. سازماندهي زندگى انسان در عرصهي مادى بدون انديشهها و سازوكارهاى اقتصادى امكانپذير نبوده و نيست. امروزه، سازمانهاى اقتصادى ـ كه نماد آن بنگاه اقتصادى است ـ سرنوشت انسان را رقم ميزنند. طنز قضيه در اين است كه همين واقعيت ـ اسارت در چنبرهي سازمانها بهويژه سازمانهاى اقتصادى ـ به مهمترين معضل انسان امروز تبديل شده است. www.zibaweb.com
انسان به كمك توانايى خلاقيت خويش هر بار براى حل مسئلهاي يا بهبود نقيصهي، چيزى را خلق كرده كه در آغاز راهگشا بوده ولى چندى بعد خود به معضل تبديل شده است. البته، شكى نيست كه جريان پرتوان و بيوقفهي خلاقيت انسان همواره در كار است و اجازه نميدهد كه بهرغم حضور معضلات جدى، يأس بر انسان حاكم شود. به يارى همين خلاقيت است كه انسان خواهد توانست براى مسائلى كه امروزه چون گره كور مينمايند، راهحل بيابد.
آفرينش انديشهي حكومت و حاكميت و پديدآوردن انواع و اَشكال سازمانى آن ـ از استبداديترين تا دموكراتيكترين ـ و بازانديشى مستمر در اصول و مفاهيم بنيادين آن، محصول خلاقيت انسان است، اما روند تحول آن از سرعت مناسب برخوردار نيست و در مقايسه با ساير عرصهها تأخير قابل ملاحظهي دارد. از زمان خلق انديشهي دموكراسى تاكنون، بهرغم بن بستهاى مفهومى و بحرانهاى وجودى آن، هنوز جايگزين بهترى براى دموكراسى خلق نشده است. شكل حكومت و كيفيت ادارهي سياسى جامعه از آن نظر داراى اهميت است كه درواقع تعيين ميكند جامعه چگونه سرمايهها، منابع و بهويژه قدرت معنوى خود را كه به صورت توانايى خلاقيت و نوآورى در مغز افراد جامعه نهفته است، كشف كند و شرايط لازم را براى پرورش آنها فراهم آورد و در جهت بهبود كيفيت زندگى يكايك افراد جامعه و توسعه و پيشرفت همگان به كار اندازد. افزون بر آن، جامعهاي كه از شكل مناسب حكومت برخوردار بوده و به خِرد حاكميت نيز دست يافته باشد، ميتواند سرمايههاي معنوى، فكرى و دستاوردهاى جوامع ديگر را نيز در راه بهبود مستمر كيفيت زندگى مردم خود به كار اندازد. تنها در متن ساختارهاى دموكراتيك است كه ميتوان از حكومت، انجام وظيفهاى را انتظار داشت كه بسيار اخلاقى و خِردمندانه است و آن چيزى جز بهبود مستمر كيفيت زندگى مردم نيست؛ وگرنه در ساختارهاى غيردموكراتيك، نظام حكومت دغدغهاى غير از حفظ و گسترش قدرت خويش ندارد.
اما زيباترين و درعينحال غامضترين دستاوردِ غيرمادى خلاقيت بشر، فرهنگ است كه براى ساماندهى رابطهي دوگانه انسان با هستى پديد آمده است. از يكسو، فرهنگ در خدمت برقرارى تعادل ميان انسان با محيط بيرونى، يعنى ايجاد موازنه با فنآورى و طبيعت است و از سوى ديگر، ميخواهد رابطهي انسان را با دنياى درون او ـ يعنى با خودش ـ تنظيم كند. اينگونه است كه فرهنگ، پيچيدهترين اختراع انسان، در كانون مثلثى قرار ميگيرد كه در رأس آن انسان و در انتهاى دو ضلع ديگرش، طبيعت و فنآورى قرار دارند. بدون فرهنگ، زندگى انسان در ميانهي اختراعاتِ نوظهور و مدام نو شوندهاش و در رابطه با طبيعت و فنآورى، بيمعنى و تهى ميگردد؛ و از آن مهمتر، بدون آن قادر نخواهد بود به تعادلى پويا با كل هستى دست يابد، تعادلى برخاسته از تعريف روشن جايگاه انسان در هستى.
ساختار فرهنگ از عناصر مهمى چون تاريخ، زبان و دين تركيبيافته است كه هر يك به تنهايى يا در تركيب با ديگرى، هويتِ انسان خارج شده از محيط طبيعى و اسكانيافته در محيط فنآورانه ـ سازمانى را كه مصنوع خودِ اوست، شكل ميدهند. حافظهي تاريخى به انسان كمك ميكند تا با آگاهى از مسيرى كه از آغاز تا به امروز طى كرده است و با درك و تبيين عميق رويدادها و واقعيتهاى گذشته، هويت خود را تعريف كند.
بدون زبان، تفكر، تخيل، تجسم و ادراك، توانايى انتزاع براى انسان ميسر نميشد. با توانايى انتزاع است كه انديشه خلق ميشود و احساس ابراز ميگردد. بدون انديشه، دستكارى در طبيعت ممكن نبود و بدون ابراز احساس، هنر خلق نميشد. بدينترتيب، شايد بتوان خلاقيت مستمر به وجود آوردن زبان را منشأ مهمترين تحول زندگى انسان دانست. افزون بر آن، بدون زبان، خودآگاهى شكل نميگرفت. از طريق خودآگاهى است كه انسان به زمانْ آگاهى دستيافته است: آگاهى از حضور خود در زمان تاريخى، محصول خودآگاهى انسان در متن گذشته است. با فهم تاريخى است كه انسان نه تنها به اشتباه و خطاى گذشته خود پى ميبرد، بلكه براى دستاوردهاى آتى خود ـ خواه به صورت كشف باشد يا اختراع يا شناخت و معرفت علمى و غيرعلمى ـ بنيان نظرى و توجيه فلسفى فراهم ميآورد. درواقع، نگاه تاريخى و فهم تاريخ قطبنمايى است كه در حركت به سوى آيندهاى كه جهتگيريهاى آن عالمانه و خردمندانه تعريف شده باشند، انحراف از مسير را به حداقل ميرساند.
بسيارى از تحولات پرشتاب كنونى محصول آگاهى انسان به حضور خويش در متن آينده است. آيندهآگاهى از هنگامى در انسان ظاهر شد كه براى نخستين بار از آنچه در اختيار داشت ذخيرهاى براى مصرف بعدى اندوخت و تا بدانجا پيش رفت كه با اتكا به روششناسيهاى كمّى و كيفى پيشرفتهي كنونى، زمينهساز رقم زدن و شكل دادن به آينده شد. علم، آيندهنگرياى است كه با نگاه خوشبينانه و اميدبخش ادعا دارد كه به اتكاى آن، ميتوان فرايند شكلگيرى امور را به گونهاى هدايت كرد كه به سود جامعهي بشرى باشند.
اما خودآگاهى در متن زمانِ حال است كه زمينه را براى تأمل و بازانديشى دربارهي كيفيت حضور در هستى و درست و نادرست بودن مسيرى كه طى شده و جهتگيرى به سوى آينده و به بيان كليتر، نقد وجودى انسان در متن گسترهي هستى چندكيهانى3 (multiverse) آماده ميسازد. اين همان خِرد انتقادى است كه از تركيب سه وجه زمانآگاهى: آگاهى به حال، گذشته و آينده حاصل ميشود. بدون خِرد انتقادى، انسان چگونه ميتواند در اين هستى پرتلاطم و بحرانخيز و توفانى، زندگىِ خود را سامان دهد؟
خلاقيت علمى، فنآورانه و هنرى
عنصر ديگرى كه در فرهنگ وجود دارد و به گونهاى ژرف و پررمز و راز رابطهي انسان را با هستى تعريف ميكند، «هنر» است. هنر، پردامنهترين و زيباترين تجلى خلاقيت انسان است. چيزى است كه در سطحى عميق و پرمعنا، رابطهي انسان را با دنياى درون و جهان بيرونى به گونهاى بيان ميكند كه به زندگى و درواقع، به هستى معنا ميبخشد و رابطهي انسان را با هستى در سطحى ديگر برقرار ميكند.
هنر، همگام با فنآورى خلق شد، گاه با فنآورى و گاه عليه آن و انسان را در سفر پرفراز و نشيب و پررمز و راز «بودن» و «شدن» ـ در طبيعت يا بيرون از طبيعت ـ به عنوان مهمترين ابزار خلق و بيان احساس و انديشه و تجربهي وجودى همراهى كرده است. بدون هنر، هستى انسان در محيط تكنولوژيك و طبيعى ـ هر دو ـ سرد و خالى از روح و حتى ناممكن مينمايد.
امروزه، رابطهي هنر، علم و تكنولوژى ـ سه برآيند تحولآفرين و تمدنسازِ خلاقيت انسان ـ رابطهاى هميارانه (symbiotic) است. هيچ كدام بدون ديگرى قادر به ادامه حيات نيستند. اگر خلاقيت را فرايندى بدانيم كه در آن ايدهي جديد خلق ميشود، پس ميتوان گفت كه علم، تجلى عقلانى خلاقيت است و سازوكار آن بر اساس عقل و ابزار و روش هم علمى است. به كمك سازوكار تعقل و ابزار و روش علمى است كه كشف، اختراع و به طور كلى شناخت علمى حاصل ميشود. فنآورى، محصول فرايند نوآورى است و طى آن دستاوردهاى علمى به ابزار و روشها و سامانههاي كاربردى و عملى و انديشههاي كارساز تبديل ميشوند. www.zibaweb.com
اما هنر، خلاقيت وجودى انسان و فراتر از عقلانيتِ علم و عملگرايى تكنولوژى، به كار خلق مشغول است. اگر علم و تكنولوژى با عقل و شعور عقلانى و خِرد ابزارى انسان سروكار دارند، ميتوان گفت هنر از دل و روح و جان انسان برميخيزد. بدينترتيب، سرمنشأ خلاقيت علمى و تكنولوژيك، فعاليتهاى خودآگاه و ناخودآگاه عقلانى مغز انسان است، ولى خلاقيت هنرى بيشتر نه در عقل، بلكه در ژرفاى جان فعال ميشود.
نكتهي مهمتر آن است كه بهرغم تفاوتهاى ساختارى، علم بدون فنآورى نميتواند به رشد خود ادامه دهد و فنآورى نيز بدون بنيان علمى قابل تصور نيست ولى هر دوى آنها، بهويژه فنآورى، براى حفظ و اشاعهي دستاوردهاى خود به هنر نياز دارند. از اين مهمتر، هنر بسترى ذهنى فراهم ميآورد كه در آن ايدهها و انديشههاي لازم براى خلاقيت علمى و فنآورانه پديد ميآيند. ادامهي حيات هنر، خواه كلاسيك يا مدرن، به پديدههاي علمى و تكنولوژيك و اساساً به دستاوردهاى علم و تكنولوژى بيش از پيش وابسته شده است. هر قدر پيشتر ميرويم، رابطهي ميان آنها تنگاتنگتر و درآميختهتر ميشود تا آنجا كه مرزبنديهاى متعارف ميان علم، تكنولوژى و هنر روز به روز كمرنگتر ميگردد و از آن مهمتر، جداسازى قلمروى الزامات اين سه دشوارتر ميگردد؛ درست همانگونه كه ديگر مرزبندى ميان اقتصاد، فرهنگ و سياست چندان آسان نيست. به معنايى ديگر، شناخت، تحليل و راهحليابى براى اين پديدهها با نگاه كاهشگرا (reductionist) و تكبُعدى راه به جايى نميبرد. تفكر يكپارچهنگر (integrative) و تركيبگر و سامانهگرا، پارادايمى است كه ميتواند كنه پيچيده و تركيبى اين پديدهها را بشكافد و به شناخت واقعبينانه دست يابد.
بدينترتيب، شايد در يك جمعبندى كوتاه بتوان گفت كه خلاقيت، انسان را در مسيرى قرار ميدهد كه بازگشت از آن نه ممكن و نه مطلوب است. رمز و راز قضيه در اين است كه خلاقيت نه تنها منشأ تحول زندگى بشر شده است، بلكه تحولاتى را پديد آورده است كه به طرزى ژرف و شگفتانگيز قدرت، توانايى و دامنهي خود خلاقيت انسان را نيز توسعه داده است. ماشين عظيمى به راه افتاده است كه متوقف ساختن آن نه جايز و نه ممكن است، تنها ميتوان دو كار انجام داد: اول، ضمن جبران غفلت گذشته به منظور فراهم آوردن زمينه براى شكوفايى خلاقيت افراد در جوامع توسعهنيافتهاى كه ذخاير فكرى آنان دستنخورده مانده است، به خلاقيتها جهت و معنا بخشيد و دوم، استفاده از دستاوردهاى خلاقيت بشرى را در حوزههاي راهبردى و سرنوشتساز خردمندانه مديريت كرد.
با نگاهى به وضعيت كنونى جوامع و كشورها، بهويژه بررسى نتايج رتبهبنديهايى كه در زمينههاي مختلف توسط سازمانهاى گوناگون انجام شده است، متوجه واقعيتى تكاندهنده ميشويم و آن اينكه كشورهايى كه در صدر رتبهبنديهاي علمى و تكنولوژيك قرار دارند، همانهايى هستند كه در عرصهي هنر نيز دستاوردهاى زيادى دارند.4 همهي اين كشورها از ساختارهاى حكومت دموكراتيك برخوردارند. به بيانى ديگر، در فهرست كشورهاى داراى بالاترين دستاورد علمى، تكنولوژيك و هنرى، اثرى از كشورهاى داراى نظامهاى حكومتى خودكامه و غيردموكراتيك ديده نميشود. ازاينرو، به نظر ميرسد كه خلاقيت در اين سه عرصه از قاعدهي مشابهى پيروى ميكند. در نتيجه، پاسخگويى به اين پرسشها بسيار مهم است: آيا ميان رشد خلاقيت در معناى عام و دموكراسى رابطهاى وجود دارد، آيا نوعى همبستگى مثبت بالاى آمارى به چشم ميخورد؟ اگر پاسخ مثبت است، علت چيست؟ در زيرساخت دموكراتيك حكومت چه چيزى نهفته است كه خلاقيت را در عرصههاي علمى، تكنولوژيك و هنرى شكوفا ميسازد؟
نتيجه
از ديد تحليلى، خلاقيت در جايى شكوفا ميشود كه براى آن تقاضايى مؤثر وجود داشته باشد. در كشورهاى داراى نظام حكومت دموكراتيك، مردم از طريق نهادهاى منتخب در فرايند تعيين سرنوشت خود نقشى فعال ايفا ميكنند. نهادهاى منتخب به نهادهايى گويند كه اعضاى آن به نمايندگى از جانب مردم، از طريق انتخابات آزاد انتخاب ميشوند. مجلس نمايندگان مردم نمونهي بارزى از نهادهاى منتخب است. بدينترتيب، انتخابات آزاد ويژگى مهم نظام دموكراتيك است. حكومت منتخب، براى بقاى خود چارهاى ندارد جز پاسخگويى به خواستههاي مردمى كه آن را برگزيده و بدان مشروعيت بخشيدهاند. در دنياى پرتحول امروز، دولتها و حكومتها دايماً با مسائلى مواجه ميشوند كه براى حل آنها بايد راهحل جديدى خلق كنند. اين اصل در مورد همهي مسائل سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، علمى و... صادق است. درواقع، در اين جوامع خلاقيت به اهرم اصلى راهحليابى تبديل شده است و از اينرو، براى آن تقاضاى مؤثر و رو به رشدى وجود دارد. نظام حكومت نيز اين ضرورت را درك كرده است و خلاقيت را فضيلتى ميداند كه بايد شرايط بروز و توسعهي آن را فراهم سازد.
ويژگى ممتاز نظام دموكراتيك، آزادى بيان و تحمل انتقاد و مخالفت و ارزش قائل شدن براى تنوع و گوناگونى نيست، بلكه رشد خلاقيت، بهويژه خلاقيت هنرى است كه در چنين فضايى بهبار مينشيند و شكوفا ميشود. از سوى ديگر، چون نظام دموكراتيك در برابر مطالبات مردم، بهويژه انتظار آنان براى برخوردارى از مواهب توسعه و پيشرفت و عقب نماندن از جهان پاسخگوست، مجبور است جامعه را به گونهاى اداره كند و سازمان دهد كه از كارآمدى و اثربخشى بالايى برخوردار باشد؛ بنابراين ناگزير است بهتدريج از الگوهاى ناكارآمد مديريت بوروكراتيك دست بردارد و به سمت الگوهاى منعطف و پيشرفتهاى گام بردارد كه به بهترين وجه در بنگاههاي اقتصادى، اثربخشى خود را به اثبات رسانده اند. مهمترين آسيبشناسى بوروكراسى، ايجاد فضايى است كه نه تنها مشوق خلاقيت نيست، بلكه به عكس، آن را در نطفه از بين ميبرد. بدينترتيب، خلاقيتها، بهويژه خلاقيت هنرى، با برداشتن موانع بوروكراتيك شكوفا ميشوند.
اما نظامهاى غيردموكراتيك بقاى خود را در حفظ وضع موجود و نه در همگامى با تحولات ميدانند. در اين نظامها، حكومت از خلق پاسخ تازه براى مسائل نه تنها استقبال نميكند، بلكه آن را تهديدى براى بقاى خود ميداند. بدينترتيب، در جوامع داراى اينگونه نظامهاى حكومتى، براى خلاقيت تقاضاى مؤثرى وجود ندارد و پاسخهاي خلاق و افراد خلاق آشكارا يا پنهانى سركوب ميشوند. البته شواهد نشان ميدهد كه مسئله پيچيدهتر از آن است كه با چنين سركوبهايى حل شود. تاريخ پُر است از مثالهايى حاكى از آن كه در شرايط سركوب و اختناق حكومتهاى استبدادى، آثار برجسته و ماندگارى توسط افراد خلاق بهويژه در عرصهي هنر خلق شده است. ولى بهنظر ميرسد كه امروزه وضع تغيير كرده باشد، زيرا هم قاعدهي بازى تغيير كرده و هم شرايط محيطى دگرگون شدهاند.
توسعهي جوامع در ابعاد گوناگون بدون دستيابى به ظرفيتهاى علمى، تكنولوژيك و هنرى پيشرفته ميسر نيست. اين ظرفيتها از طريق ايجاد فضاى مناسب براى شكوفايى خلاقيتها، بهويژه در سرمايههاي انسانى آينده يعنى كودكان و جوانان ساخته ميشوند. در عرصهي اقتصاد، سرمايهي انسان خلاق از طريق كمك به كسب، حفظ و توسعهي مزيت رقابتى، ثروت پايدار ميآفريند. در عرصهي سياست، حاكمان و سياستمداران خلاق براى مسائل پيچيده و پُرابهام و نوظهور راهحلهاى مناسبترى برميگزينند و در عرصهي فرهنگ، مديران و سياستگذاران خلاق قدر و ارزش خلاقيت و سرمايههاي خلاق خود را بهتر درك ميكنند و شرايط بهترى براى رشد و توسعهي آنان فراهم ميآورند. نقطهي مقابل اين تحولات، پاراديم خودكامگى است كه چنين ظرفيتهايى را قبول ندارد.
بههرحال، در جهان پيچيده و پرآشوب كنونى، بُرد با جامعهاي است كه حاكمانش با تكيه بر سرمايههاي انسانى امور را بهگونهاى اداره كنند كه افراد جامعه نهتنها در بحرانها كمتر آسيب ببينند، بلكه جامعه بتواند از فرصتهاى ايجادشده براى توسعهي پايدار به نحوى شايسته استفاده كند. در چنين جامعهاي، فضايى پديد ميآيد كه در آن سرمايهي انسانى از جايگاه مهمى برخوردار ميشود و شرايط براى رشد استعدادها و قابليتها كاملاً مهيا ميگردد. بدينگونه، مسئلهي «فرار مغزها» جاى خود را به «جذب مغزها» خواهد داد.
ميگويند جنگ واقعى كشورها در دهههاي آينده نه بر سر انرژى خواهد بود و نه بر سر بازارها، بلكه جنگ واقعى براى سرمايههاي انسانى است. ازاينرو، كشورها بيش از پيش به افرادى نياز دارند كه استعدادها و قابليتهاى وجوديشان به گونهاى پرورش يافته باشد كه از دانش، تخصص، مهارت و از همه مهمتر، توانايى تفكر خلاق به خوبى برخوردار باشند. آنان، اينگونه افراد را هر كجا كه باشند و به هر قيمتى كه باشد، جذب خواهند كرد.
با نگاهى كلى، ميتوان گفت كه امروزه جامعهي بشرى بيش از هميشه به خلاقيت نياز دارد. تأثيرگذارى بر روندهاى كلان جهانى و اصلاح اشتباهات گذشتهي جامعهي بشرى و تصحيح مسير، بدون خلاقيت محال است؛ اما خلاقيتى كه به پاسخ خردمندانه بينجامد. ظرفيت خلاقيت بشرى تاكنون كمتر در راه توليد خِرد صرف شده است ولى اكنون باتوجه به ماهيت مسائل، لازم است به خلق خِرد بپردازيم. بدون خِرد دستاوردهاى علمى، فنآورانه و هنرى انسان به نيكبودى و خوشفرجامى و تأمين زندگياى با كيفيت بهتر براى همهي ساكنان زمين و رفع فقر و نابرابرى و بيعدالتى و پايان جنگ و امن كردن جهان و حل مشكلاتى كه در اثر بيخِردى حاكمان پديد آمده است و از همه مهمتر، به بازگرداندن تعادل اكولوژيك ـ آنتولوژيك منجر نخواهد شد. تنها خِرد ميتواند زنگار تلخ نفرين را از خلاقيت بزدايد و آن را به موهبت واقعى بشر تبديل كند.
يادداشتها
1. (Genom)؛ مجموعهي كامل كروموزمهاى هر موجود زندهاى را گويند.
2. مراجعه كنيد به گزارشهاى سازمان ملل، از جمله گزارش سال 2005 سازمان UNDP دربارهي توسعه انسانى.
3. مراجعه شود به نظريههاى جديد فيزيك، از جمله نظريههاي String theory و M-theory. بهويژه در آثار Michio Kaku كه معتقد است بايد مفهوم چندكيهانى (Multiverse) جايگزين مفهوم تككيهان (Universe) شود زيرا كه مدام كيهانهاى جديدى در حال تولد هستند.
4. مراجعه شود به جداول رتبهبندى كشورها بر حسب شاخص توسعهي انسانى كه توسط UNDP هر ساله منتشر ميشود. رتبهبنديهاي مذكور توسط دانشگاه هاروارد و موسسهي OECD در زمينهي علوم و فنآورى و رتبهبنديهاي مربوط به دستاوردهاى اقتصادى توسط مجمع جهانى اقتصاد و مؤسسه Heritage و چند سازمان ديگر انجام ميشود.
ش - خوارزمى از وبلاگ تفکر نو