با سلام و احترام
به همه دبیران عاشق فهمیدن وفهماندن تقدیم می شود.به انانی كه خستگی را خسته كردند!
حركت ماندگار خانم معلم در كلاس تاریخ مدرسه
سرمشق زندگی معلم تاریخ، درس ایثار و گذشت بود. سرنوشت كسانی كه برای همیشه در تاریخ یاد آنها زنده ماند. ستاره معلمان آسمانی با فراموشی درد و رنج و تنها به عشق حضور در میان دانشآموزانی كه برای بازگشت او لحظه شماری میكردند، در كلاس درس حاضر شد.
به گزارش پایگاه خبری «تیك» (Tik.ir)، خانم معلم دبیرستان نجابت كه مدتها از درد كمر بیتاب شده بود، پس از عمل جراحی نتوانست در برابر درخواست دانشآموزانش كه از او میخواستند به كلاس درس بازگردد، تا بار دیگر سرنوشت مردان و زنان نیك تاریخ را با هم ورق بزنند، مقاومت كند. معصومه خوشكام معلم 40 ساله تاریخ ماهها روی تختی كه مسئولان مدرسه در كلاس درس قرار داده بودند برای دانشآموزان تدریس كرد. دیدن لبخند رضایت بر لبان دانشآموزان باعث شده بود تا درد و بیماری را فراموش كنند. این بانوی فداكار هفته گذشته در جشنواره جلوههای معلمی به عنوان یكی از 11 ستاره آسمان معلمان فداكار ایران معرفی شد. او كه 17 سال با عشق كتاب تاریخ را برای دانشآموزان ورق میزد، نام خود را در تاریخ تعلیم و تربیت ماندگار كرد.
سرمشق نخستمعصومه خوشكام از روزی كه برای نخستین بار پای تخته سرمشق تاریخ را برای دانشآموزان نوشت اینگونه میگوید: فرزند اول خانواده هستم و دوران مدرسهام در شهرستان ملایر سپری شد. از همان دوران ابتدایی وقتی كلاس اول بودم معلم كلاس را خیلی دوست داشتم. همین علاقه باعث شد تا وقتی از من سؤال میكردند، دوستداری درآینده چه كاره شوی با خوشحالی بگویم دوست دارم معلم شوم.
وقتی روز معلم فرا میرسید دوست داشتم بهترین كادوی دنیا را به معلم مان بدهم، اما وقتی بزرگتر شدم فهمیدم كه درس خواندن و كسب نمرات خوب و موفقیت در مراحل مختلف علمی بهترین هدیهای است كه به معلم داده میشود. معلم مانند یك مادر دلسوز است و مثل یك مادر آرزوی موفقیت فرزندانش را دارد. از همان دوران ابتدایی دروس حفظ كردنی را دوست داشتم تا اینكه در دبیرستان به درس تاریخ علاقه زیادی پیدا كردم.
خانم میلادی دبیر تاریخ ما انگیزه زیادی به من داد و بهترین زمان من در مدرسه در كلاس درس او سپری میشد. معلم ما همیشه تأكید میكرد تاریخ آیینه ای است كه باید در آن خوب نگاه كنیم و از گذشتهها درس بگیریم. گذشتهای كه در آن انسانهای خوب و دانشمندان دلسوزی زندگی میكردند و همیشه مورد ظلم و ستم قدرتمندان قرار داشتند. خواندن سرگذشت امیركبیر تأثیر زیادی در زندگی من داشت. مردی كه خدمت بزرگی به دانش ایران كرد. علاقه به تاریخ كم كم در من نهادینه شد و با علاقه سرگذشت انسانهای موفق تاریخ را میخواندم.
پس از گرفتن دیپلم رشته تاریخ ایران دوره اسلامی را تا مقطع لیسانس در اصفهان سپری كردم و از همان روز وارد آموزش و پرورش شدم. جایی كه احساس میكردم به آن تعلق دارم. دو سال ابتدای تدریس را در همدان بودم و پس از آنكه در مقطع فوق لیسانس در تهران پذیرفته شدم، به تهران آمدم.
تاریخ یعنی عبرتهایی كه باید از آن پند گرفت. كسانی كه با انسان دوستی و كمك به علم و فرهنگ نام خود را برای همیشه جاودانه كردند. شناساندن تاریخ به نسل آینده ضرورتی است كه بزرگان علم و دین همیشه بر آن تأكید دارند.
همین دیدگاه بود كه معلم فداكار را به سوی تاریخ كشاند و او تدریس كتاب تاریخ را عهده دار شد. او روزهایی را كه در یكی از نقاط محروم تهران تدریس میكرد، بهترین لحظه زندگیاش عنوان میكند و میگوید: خانه ما در شرق تهران قرار دارد وقتی محل كار من را دبیرستان نجابت در جنوبیترین نقطه شرق تهران تعیین كردند از اینكه میتوانستم به دانشآموزان این منطقه خدمت كنم خوشحال شدم. این منطقه اگرچه از نظر امكانات رفاهی و خدماتی از مناطق مركزی و شمالی تهران پایینتر است، ولی خانوادههایی كه در آنجا زندگی میكنند بسیار بامحبت و باگذشت هستند و دانشآموزان این مناطق بسیار باهوش و با استعداد هستند.
در كلاس درس سعی كردم با همه بچهها دوست باشم و درس تاریخ را با بیانی شیرین برای بچهها تدریس كنم. ایجاد فضای دوستی و همدلی باعث شده بود تا همه دانشآموزان با ذوق و شوق فراوان سركلاس حاضر شوند و همه تكالیفی را كه بر عهده آنها گذاشته بودم، انجام دهند. تلاش میكردم هیچ دانشآموزی سركلاس استرس نداشته باشد. همیشه با مطالعه سرگذشت ایران قدیم و كسانی كه نامشان بر صفحه تاریخ ایران به یادگار مانده است، همراه با دانشآموزان از نكاتی كه میتوانستیم در زندگی امروز از آن استفاده كنیم، استخراج میكردیم. تاریخ ایران با فراز و نشیبهای زیادی مواجه شده و همه آنها برای نسل امروز و آینده عبرت است.
تصمیم زیبا
وی از روزی كه بیماری توان ادامه تدریس را از او گرفت، اینگونه گفت: مدتها بود به عارضه دیسك دچار شده بودم و با توصیه پزشك معالجم باید هرچه زودتر عمل جراحی میكردم. سرانجام خود را به تیغ جراحی سپردم. به توصیه پزشك باید چند ماه استراحت مطلق میكردم. آن روزها تنها دغدغه ذهنیام دانشآموزانم بودند. وابستگی زیادی به آنها پیدا كرده بودم، میدانستم كه آنها هم به من وابسته شدهاند. چند روز بعد از ترخیص از بیمارستان دانشآموزان با من تماس میگرفتند و خواهش میكردند دوباره به كلاس درس بازگردم.
این تماسها هر روز ادامه داشت. یكی دیگر از همكاران به جای من سر كلاس میرفت و بچههای كلاس كه به شیوه تدریس من عادت كرده بودند سخت با شیوه دیگری كنار میآمدند. چند روز بعد وقتی درد كمرم كمتر شد، تصمیم گرفتم تا به مدرسه بازگردم. همسرم كه میدانست نمیتوانم دوری از كلاس و درس را تحمل كنم من را تشویق كرد. هر روز صبح مرا به مدرسه میبرد و ظهرها من را به خانه باز میگرداند. از آنجایی كه نمیتوانستم روی صندلی بنشینم مدیر مدرسه و اولیای مدرسه یك تخت سر یكی از كلاسهای طبقه همكف قرار دادند تا من روی آن دراز بكشم و بتوانم درس بدهم. هیچ وقت روزی كه بچهها من را روی تخت كنار تخته سیاه دیدند، فراموش نمیكنم.
همه از ذوق و شوق فریاد میكشیدند. هر چند دقیقه یك بار قدم میزدم و دوباره روی تخت دراز میكشیدم. همه بچهها همكاری خوبی با من داشتند و مدیر مدرسه و دیگر همكاران به من دلگرمی میدادند. كلاس من ثابت بود و دانشآموزانی كه درس تاریخ داشتند در ساعت درسی شان به این كلاس میآمدند.
چند ماه بعد نیز مسئول آموزش و پرورش منطقه به مدرسه ما آمد و از من تقدیر كرد، اما بهترین پاداش را از دانشآموزان كلاس میگرفتم، زمانی كه لبخند رضایت را بر لبان آنها میدیدم. وی ادامه داد: روز معلم هیچگاه هدیه ای از دانشآموزان قبول نمیكنم و آنها میدانند كه درس خواندن و كسب نمرات قبولی و موفقیت در تحصیل بهترین هدیهای است كه به من میدهند. همیشه سعی كردهام كاری را كه انجام میدهم، برای رضای خدا باشد. معلمی از نظر من یعنی شیرینترین حرفهای كه یك انسان میتواند داشته باشد. من جایگاه معلمی را در صحبت امام(ره) میبینم كه فرمودند معلمی شغل انبیا است.